شهید مهدی گلابی زندگینامه باسمه تعالی پاسدار شهید مهدی گلابی فزند حاج حسن در ۱۳۴۴/۹/۱۶ در شهرضا در خانواده ای متدین و با ایمان و زحمتکش متولد گردید پدر شهید آسیابان و از این راه امرار معاش مینمود شهید تحصیلات ابتدایی را بپایان رسانید و بکارهای صنعتی و برقی مشغول گردید و در این راه استعدادی بخرج میداد بطوریکه یک قبضه تفنگ بادی دست ساز از وی باقی مانده است شهید در کلاس اول راهنمایی مشغول بتحصیل بود که بفتوای امام مبنی بر شرکت در جبهه ها جواب مثست داد شهید مخالف رژیم شاهنشاهی طاغوت و در کلیه تظاهرات باتفاق همکلاسهای خود شرکت میکرد و بعضویت بسیج سپاه پاسداران درآمد و با دیدن دوره تعلیمات نظامی لازم با سن کم راهی جبهه ها شد و در تاریخ ۶۰/۱۲/۱ در تنگ چزابه بدست دژخیمان بعث عراق شهید گردید جسد پاکش بشهرضا منتقل و پس از تشییع در گلستان شهدا بخاک سپرده شد . شهید گلابی نسبت بخانواده مخصوصا مادر علاقه زیادی داشت و برای آنها احترام خاصی قائل بود چندین مرتبه قصد رفتن به جبهه را داشت که سن کم مانع رفتن او میشد تا اینه برای آخرین مرتبه به بسیج برای ثبت نام مراجعه میکند او را قبول نمیکنند پس از آن باتفاق مادر به بسیج مراجعه و ثبت نام میشود شهید علاقه ای بمال دنیا نداشت و وقتی پدر شهید برای ا و قطعه زمینی خریداری مینماید شهد هیچگونه تمایلی برای تملک آن از خود بروز نمیدهد و در جواب گوید من زمین لازم ندارم قبل از رفتن به جبهه در پایگاه مقاومت بسیج شهید کافی اکثر شبها به نگهبانی و پاسداری مشغول بود و یکی از اعضای پایگاه بود . شهید در مغازه شیشه بری مشغول بکار شد و دارای تقوا و تقدیس کم نظیری بود. وصیت نامه شهید طریقه خواب شهید مهدی گلابی در شب شهادت به روایت دوستان و همرزمان او گفته اند که نیمه شب یک دفعه با صدایی و گریه بیدار شدیم و دیدیم که شهید مشغول گریه کردن است از او پرسیدیم چه شده است شهید گلابی فرمودند که خواب دیدم که یک سید بزرگوار آمد و گفت بلند شو تا که برویم و بعد آن سید انگشتم را گرفتند و من را به طرف خود کشید که از خواب بیدار میشود و با گریه می گفته است ای کاش مادرم را یک بار دیگر میدیدم و در روز همان شب با حالتی خاص پیکار میکند و به دوستانش گفته که ما که می رویم و در همان روز یک گلوله به گردن مبارکش اصابت میکند و بر زمین میخورد و با استفاده از اسلحه اش بلند میشود و با لبخند تعظیم میکند به طرف قبله و به درجه بلند شهادت نائل میشود روحش شـاد