باسمه تعالی
سرباز شهید علی کبیری فرزند یدالله در شانزدهم مهرماه ۱۳۴۰ هجری شمسی در اسفرجان در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود پدرش از علاقه زیادی که به اسلام خصوصاً مولای متقیان حضرت علی (ع) داشت نامش را علی گذاشت.
در سن هفت سالگی آماده رفتن به مدرسه و کسب علم و دانش شد پدرش برای فراگیری سواد او را به مدرسه برد. شهید علی دوران ابتدایی را در دبستان هاتف سابق (شهید نواب صفوی فعلی) با موفقیت به پایان رساند و برای کسب علم بیشتر وارد مدرسه راهنمایی شد شهید علی برای تامین مخارج زندگانی خود و پدرش برای کمک به خانواده در حین درس خواندن کار هم می کرد.
و برای تحصیلات بیشتر راهی شهرستان شهرضا شد این دوران آغاز انقلاب و مدارس به تعطیلی کشیده می شد. شهید کبیری در تظاهرات شهرضا و اسفرجان شرکت می کرد و از همان روزها قلبش با اسلام و انقلاب اسلامی بود بعد از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن همان سال چون دبیرستان شهید طاهرپور در اسفرجان دایر گردید شهید علی برای اینکه بتواند در ضمن درس خواندن باری هم از دوش خانواده بردارد از شهرضا به اسفرجان آمد و در دبیرستان مذکور مشغول به تحصیل شد سال های اول و دوم و سوم را در دبیرستان شهید طاهرپور در اسفرجان گذراند اما برای سال چهارم به دلایلی که از طریق آموزش و پرورش ایجاب می شد نتوانست تحصیلاتش را به پایان برساند لذا به شهرضا رفته و روزها کار می کرد و برای اخذ دیپلم شب ها به مدرسه می رفت تا اینکه در خرداد سال ۱۳۶۲ موفق به اخذ دیپلم شد چون قلب سرشار از عشق و علاقه به اسلام و انقلاب اسلامی او را راحت نمی گذاشت برای خدمت به جمهوری اسلامی آماده رفتن به سربازی شده و در دفترچه آماده به خدمت دریافت کرد. شهید علی کبیری در مورخه ۱۳۶۲/۹/۱۵ به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و برای گذراندن دوران آموزشی به پادگان ۵ کرمان رهسپار شد در دوران آموزشی به پادگان ۵ کرمان رهسپار شد در دوران آموزشی به گفته دوستانش فردی نمونه بود در تیراندازی نفر اول شد و جایزه گرفت در امتحان عقیدتی سیاسی دومین نفر گروهان شد و از لیاقت زیادی که داشت به درجه گروهبان دومی نائل آمد. در تقسیم داوطلبانه کردستان لشکر ۲۸ سنندج رفته و مقداری از خدمت را در تپه های سربه فلک کشیده آن سامان گذراند بعد از مدتی به صورت مأموریت به جبهه های جنوب اعزام گردیده و در گرمای طاقت فرسای جنوب به ادامه خدمت مشغول شد. در عملیات خیبر و بدر شرکت کرده و به کمک دیگر برادران ارتشی و سپاهی و بسیجی پیروزی را از آن لشکر اسلام کرد. چند ماهی بعد از عملیات بدر دوباره به کردستان برگشت که در همین اثنا در مورخه ۱۳۶۳/۴/۲۴ در اشنویه یکی از مناطق کردستان توسط بمباران هواپیما های بعثی صهیونیستی به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
والسلام
وصیت نامه
بسم رب الشهداء والصديقين
سلام بر تو مهدی مصلح جهان، سلام بر نایبش خمینی بت شکن زمان، سلام بر امت قهرمان پرور ایران، سلام بر خانواده عزیزم
به نام الله که تمام هستی جهان از اوست و روشنگر تمام دل هاست و با سلام بر حضرت مهدی (عج) منجی بشریت که با قلمرو خود تمامی جهان را پر از عدل و داد می کند و با سلام به امام خمینی بت شکن که با آمدنش ما را از منجلاب فساد، خواری و تباهی نجات داد و با درود به روان پاک کلیه شهیدان اسلام و شهدای راه حق و آزادی بلاخص سالار شهیدان امام حسین و شهید مظلوم آیت الله بهشتی که با خون رنگین خود خط ایثار و مقاومت و شهادت را به ما آموختند و لحظه ای از پا ننشستند این چند کلمه را به عنوان وصیت نامه برایتان می نویسم پدر و مادر عزیزم حالا در این موقعیت زمانی که ایران در حالت جنگ به سر می برد احتیاج به من و شما را دارد که با خون خود نگذاریم حتی یک قدم از خاک عزیزمان زیر چنگال دژخیمانی چون آمریکا، اسرائیل و حتی عراق بیفتد پس شما باید صبر و استقامت کنید و خود را مسئول بدانید و نگذارید به هیچ عنوان هیچ نیرویی به این انقلاب ضربه ای وارد کند و از شما می خواهم که اگر در هر موردی من کوتاهی کرده ام مرا ببخشید و طلب آمرزش کنید و از شما عزیزان می خواهم که به هیچ عنوان برای من گریه نکنید که ضد انقلاب از این کارها سود می جوید و استفاده می کند پس صبر کنید که خداوند متعال با صابرین است مادرم از شما هم طلب بخشش می خواهم به این عنوان که من کودکی ناتوان بودم بسی شب ها و روزها بی خوابی و زحمت کشیدید تا به این دوران رسیدم و از شما خواهران عزیزم می خواهم همان گونه که زینب وار زندگی میکردید و حجاب اسلامی را رعایت می کردید رعایت کنید چون حجاب شما عزیزان سنگر محکمی است برای ضد انقلاب و از شما پدر عزیزم چگونه طلب بخشش کنم چون اگر بخواهم بنویسم زحماتی که شما برایم کشیدید شب ها و روزها طول می کشد پس از شما طلب بخشش و عفو می خواهم و برادرم شما همچون نوجوان این مملکت هستید و در هر حال مملکت احتیاج به شما دارد تا می توانید کاری کنید که به صرفه مملکت اسلامی باشد.