زندگینامه
شهيد حميد رضا ضیائی
باسمه تعالی
پاسدار شهید حمیدرضا ضبائی فرزند حاج سیف الله در آذرماه ۱۳۴۶ در خانواده ای زحمتکش و مذهبی بدنیا آمد
دوران ابتدائی و راهنمائی را با موفقیت و معدل بالا گذرانید بطوریکه همکلاسانش مشکلات درسی را با او حل میکردند والدین بعلت اینکه قبلا دو کودک از آنها فوت کرده بودند نذر کردند که او را بزیارت امام رضا ( ع ) ببرند . اخلاق و رفتار او با والدین و خواهرانش چنان با مهربانی و خوشروئی بود که الگوئی برای سایرین بود از کمک به همسایگان و آشنایان به . هیچوجه دریغ نمیورزید بطوریکه اکنون همسایگان از فقدانش پیش از سایرین ناراحت هستند .
در تعطیلات و اوقات بیکاری به پدر که قالب بند بود کمک میکرد بمحض افتتاح پایگاه مقاومت و کوچکترین خستگی در خود احساس نمیکرد مدت سه ماه در پایگاه مشغول بود که باتفاق خانواده بزیارت مشهد مقدس مشرف شد
و در مشهد بیشتر اوقات خود را در کنار حرم و رزمنده مجروحی – که از جبهه آمده بود گذرانید و بر اثر تعریفهایکه رزمنده مجروح برایش از جبهه ها میکرد شهید علاقمند برفتن اردوی آموزشی شد که با مخالفت والدین روبرو شد و پس از اصرار رضایت آنها را کسب و به اردوی آموزشی رفت و بلافاصله به جبهه جنوب اعزام که در عملیات والفجر از ناحیه زانو مجروح شد که برای معالجه بشهرضا آمد والدین از او خواستند به دبیرستان شهید رجائی برود و ادامه تحصیل بدهد ولی دیگر رغبتی به تحصیل نشان نمیداد و تمام فکر و حواسش متوجه جبههها بود با بهبود نسبی به جبهه های غرب اعزام و مجددا بمرخصی ۵ روزه آمد و پس از آن در عمیات والفجر چهار شرکت و در تاریخ ۶۲/۷/۳۰ بدرجه رفیع شهادت نائل آمد
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
وصیت نامه
وصیت نامه شهید
بسم
الله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالى ان الله اشترى من المومنين . انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه و يقاتلون
في سبيل الله فيقتلون و يقتلون و عدا عليه حقا في التورته و لانجيل والقرآن
با درود سلام خدمت امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام امت و با سلام خدمت پدر و مادر مشتاقانه به جبهه
رفتم تا اگر در زمان حسین نبودم تا جواب هل من ناصیر حسینی او را جواب بدهم الآن به فرزند حسین لبیک یا خمینی بگونم آمدم تا به فرمان امام تکلیف شرعی اسلامی خود را انجام دهم .
شهادت سعادت میخواهد و این سعادت نصیب هر کس نمیشود از خدا میخواهم که به پهلوی شکسته زهرا
(س) و به حق خون ناحق ریخته حسین ابن علی(ع) اگر قابل شهادت هستم مرا در راه مقدست به این مقام برسـان چـون در نردبان تکامل هر نیکی بالاتر هم دارد بجز شهادت .
من خود را کوچکتر از آن میدانم که شما را نصیحت کنم ولی یک نکته قابل تذکر این است که ما در این حمله نهائی که قرار گرفته ایم یک راه حل بیشتر نمیتوانیم انتخاب کنم و آن این است که یا ما تسلیم شرق و غرب شویم که دوباره برگشته ایم به زمان طاغوت که کفر بر جامعه حکومت میکرد و که ننگ نکبت و خواری و ذلت بودیم و یا دنباله ولایت فقیه که همان خط پیامبران است باشیم من توصیه میکنم که راه دوم را انتخاب نمائید که به سعادت برسید و اطاعت کنید از ولایت فقیه اگر راه دوم را انتخاب کردید و دنباله رو ولایت فقیه بودید همه چیز دارید اسلام دارید شرف دارید عزت دارید نزد خدا .
دوستان و برادران عزیز من میروم و در راه خدا کشته میشوم و شما هستید که باید این انقلاب را نگه دارید و باید از این رهبر عالی مقام که با هر سخنش دنیار را به لرزه و کاخها را واژگون میکند پیروی کنید دیگر عرضی ندارم دعا کنید نزد خدا و طول عمر امام و شفای مجروحین را .