بسمه تعالى
زندگینامه شهید حسینقلی جهانگیری
حسینقلی جهانگیری چهره ای که درمیان عشایر دره شوری نامی است کاملا آشنا او مظهر ایمان، تقوی و صداقت و تجسمی از شجاعت ، فداکاری و ازخودگذشتگی بود و همانطوری که پیداست نام خانوادگیش گویای وابستگی نسبی او به عارف، فیلسوف و حکیم بزرگ جهانگیر قشقائی رضوان اله ، میباشد.
شهید جهانگیری فرزند سوم خانواده در تابستان سال ۱۳۴۰ در قریه
دیزجان از توابع شهرستان سمیرم استان اصفهان در تیره جانبازلو از طایفه دره شوری ایل قهرمان پرور قشقائی پا به عرصه وجود گذاشت. دوران کودکی را در میان عشایر گذراند و در سن شش سالگی برای تحصیل به ناچار زادگاهش را ترک و به شهرضا آمد دوران دبستان را راهنمائی و دبیرستان را تا سال چهارم در شهرضا گذراند.
از ابتدا که خود را شناخت به خدا و پیامبر و ائمه
اظهار عشق میورزید.
در دوران رژیم طاغوت با روحانیونی که برای تبلیغ و ارشاد به منطقه عشایری میآمدند حتی به یک روحانی مبارز که در سطح منطقه عشایر دره شوری در منطقه فعالیت مذهبی و ضد طاغوتی شدیدی داشت کمال همکاری را می نمود و همچنین با همفکری یاران محلی اش مبادرت به ایجاد یک کتابخانه مذهبی بنام مرحوم جهانگیر قشقائی نمود که متاسفانه عمر اوکفایت ایجاد ساختمان و توسعه آن را نداد.
در انقلاب فعالیت چشم گیری داشت و در تمام تظاهرات شرکت فعالانه مینمود بعد از پیروزی انقلاب با ضد انقلابیون بشدت به مبارزه پرداخت و دوبار با ضدانقلاب محلی یک تنه به زدوخورد پرداخت .
عبادت او هرگز ترک نشد، او در صله رحم نمونه بود. با فقرا جوششی عجیب داشت و برخورد اوبا فقیرترین افراد به مراتب متواضع تر و عالیتر از سایرین بود شهید حسینقلی عاشق شهادت بود زیرا شهادت را پلی میدانست که برای رسیدن به معبود میباید از آن عبور کرد در سال ۱۳۵۷ برای تحصیل علوم دینی عازم قم گردید که بعلت شروع تظاهرات و تعطیل شدن تمام مراکز علمی و آموزشی در کشور ناچار به شهرضا مراجعت نمود در تابستان سال ۵۸ از تعطیلات تابستانی استفاده نمود و در جهاد سازندگی شهرضا به خدمت محرومین پرداخت و با آغاز سال تحصیلی برای تحصیل علوم دینی به اصفهان رفت ولی چون شرط ادامه تحصیل در آن حوزه علمـی داشتن دیپلم بود و شهید جهانگیری هنوز موفق به اخذ دیپلم نگردیده بود، مجددا” در شهرضا به ادامه تحصیل پرداخت .
در سال ۱۳۵۸ با همه مشقتها و سدهائی که در راه او وجود داشت علیرغم تهمت هایی که از طریق منحرفین به او وارد مینمودند با خصیصه های اخلاقی و اسلامی خود که همانا از روح تعالی اش سرچشمه میگرفت با توجهی نکرد و در طول مبارزاتش ، جواب دندان شکنی به آنها داده و وارد انجمن اسلامی دبیرستان گردید و درجوی کــــــــــــه گروهک ها در آن روز بر مدرسه حاکم کرده بودند توانست چنان فعالیتی انجام دهد که به عنوان یکی از چهره های شاخص وفعالترین افراد انجمن گردید.
در تعطیلات تابستان سال شصت در شهرضا دوره آموزش رزمی را طی نمود و با برادران رزمنده بسیجی این
شهر به جبهه غرب اعزام گردید و به عملیات طریق القدس وفتح بستان شرکت فعالانه داشت و جزء داوطلبان جان برکف بود و برای بارسوم به جبهه شوش اعزام گردید که به علت کشف تدارک حمله از طرف دشمن به تنگه چزابه اعزام گردید و در اولین روز اسفند سال شصت در حمله ای باکانه به قلب دشمن مزدور و متجاوز به آرزوی دیرینه اش که لقاء الله بود نائل آمد و روحش به آسمان ملکوت پرواز نمود و پیکر مطهرش همانند سرورش حسین بن علی پس از چهار ماه تمام که زینت بخش کربلای خوزستان بود پیدا شد و در گلستان شهدای شهرضا درکنار سایر برادران شهیدش برای همیشه آرام گرفت ولی روح پر عظمت او همانند سایر شهیدان عزیزشاهدمان خواهد بود.
پیوسته راهش پر رهرو و یادش گرامی باد.