بسم الله الرحمن الرحیم
ان الله اشترا من المومنین انفسهم و اموالهم لهم الجننه به درستی که خداوند خواهد جانها و مالهای مومنان را در ازای بهشت زندگینامه شهید عبدالرسول جوهری شهادت انتخاب آگاهانه و شهید گزینشگری است مسئول که گذرگاه شهادت اساس ویژگیها و نیاز زمان خویش برای رسیدن به هدف الهی خویش برمیگزیند زیرا که شهید همواره عملش و حرکت تکاملی تاریخ برای رسیدن به الله و حکومت صالحان و مستضعفان شکل میگیرد این بار اسلام برای رسیدن به حکومت مستضعفین و صالحان احتیاج به شهیدانی دیگر دارد
شهید عبدالرسول جوهری فرزند مرحوم شهرباز جوهری که مردی پاک و پرهیزکار و درستکار بود که در طول زندگی خود رنج و زحمت فراوانی کشید و به درستکاری معروف بود و مردم و را دوست میداشتند مردی ساده و بیآلایش و راستگو و پاکدامن که جمیع مردم او را به پزشک خانواده از نظر تجویز داروهای گیاهی میشناختند یاد میکردند شهید عبدالرسول جوهری در سال ۱۳۰۷ در هونجان در خانواده تنگ دست به دنیا آمد او به واسطه نداشتن وضع مالی از کودکی به همراه پدرش به کارهای سخت و طاقت فرسا در دشت و برای هون جان به کار اشتغال داشت از کودکی علاقه شدیدی به اسلام و خانواده داشت و بسیار رئوف و مهربان بود
در هفت یا ۸ سالگی پدر او که سرپرست خانواده بوده است از دست میدهد و او با یک خواهر و یک برادر کوچکتر از خود به سرپرستی خانواده مشغول میشود در همین حین چون مادرش زن مومنه و پرهیزکار بود تحت تربیت و تعلیم او قرار میگیرد و به یاری ادر و برادرش زندگی را میچرخاند
زمانی که پدرش را از دست میدهد تا زمانی که به سربازی فراخوانده شود همواره با رنج و زحمت زیادی زندگی را میگذراند در این فاصله در خون جان و در سایر شهرهای اطراف خشکسالی پیش آمد شهید عبدالرسول جوهری به جهت فقر مالی رنج و زحمت فراوانی را متحمل میشود تا اینکه به سربازی میرود و در حین خدمت مادر گرامی سرپرست خانواده را به عهده میگیرد و بهونه جان برمیگردد و با زحمت زیاد برادر و خواهرش را حمایت میکند
شهید عبدالرسول جوهری بعد از ازدواج چند سالی به کار چوپانی و کار در صحرا و بیابان مشغول بود و رنج زیادی را تحمل کرد خانواده خود را اداره میکرد تا اینکه حدود سال ۱۳۳۶ در حومه جان سیل عظیمی جاری شد و بسیاری از خانهها و درختها از بین رفت و خانه کوچک او نیز که با هزاران مشقت فراهم نموده بود ویران شد بعد از این واقعه با دشواری زیادی شروع به ساختن و احیای همان ساختمان قبلی کرد و دوباره زندگی را در همان مکان آغاز کرد و بعد از احیای خانه به کار نانوایی مشغول میشود و از این راه امرار معاش کرده و خانواده خویش را اداره میکرد در طول زندگی خویش با علاقه وافری که به فراگیری علم داشت دو یا سه کلاس درس میخواند و خواندن و نوشتن را خودش یاد میگرفت همیشه عاشق خواندن قرآن و خاندان نبوت و اسلام بود و باهوش و ذکاوت عجیبی که داشت خواندن قرآن را آموخته بود و پیوسته میل داشت با وجود اینکه خود از نظر مالی در سطح پایینی قرار داشت به بینوایان و یتیمان و فقرا کمک کند در مغازه نانوایی سعی میکرد تا آنجا که امکان دارد به طبقه محروم مساعدت کند همچنین علاقه شدیدی به قرائت قرآن و درک و فهم آن داشت و سعی میکرد اگر جایی مجلس قرائت قرآن و تفسیر برپا میشود شرکت کند پدرم آنقدر علاقه به یاد گرفتن و درک مسائل دینی و قرآن داشت که من در منزل بودم و هم خودش و هم او بیکار بودیم وقت داشتیم با کمال مهربانی و عطوفت و عاشقانه میخواست که مسائل دینی و قرآن را برایش بخوانم لیمش تا آنجایی پیش میرفت که شبهات و اشکالاتی را که داشت برایش شرح داده و رفع میکردم و شبها کم میخوابید و پیوسته از ترس و وحشت روز معاد گریه میکرد ه یاد واپسین مرگ خویش بود و اعمالش در گذشته را به یاد میآورد و در روز معاد و معشر را نام اعمال را به یاد میآورد و غمگین میگشت
از سختیهای روزگار و رنجهایی که کشیده بود حرفی نمیزد و به کار و زندگی خودش مشغول بود و در کارهای دیگران غیر از امر به معروف و نهی از منکر دخالت نمیکرد ظلم و ستمهایی را که میدید طاقت نمیآورد و چون طرفدار حق و حقیقت بود و بسیاری با او همساز نبودند کم حرف میزند سخنی نمیگفت و سعی میکرد در زندگی حاجات و اسرارش را به بندگان خدا نگوید و پیوسته حاجات را با خدا در میان میگذاشت و از خدا طلب بخشش و مغفرت مشغول بود و تعلیم و تربیت به فرزندانش آموزش میداد و به نصیحت و راهنمایی فرزندانش در خانه و طرز رفتار و کردار با دیگران را در خانه آموزش میداد
زندگی ساده و امنی را در این زمان داشتند او همیشه میگفت ای کاش سواد کلامی برای مطالعه و خواندن و نوشتن داشتم فرزندانش را به فراگیری علم و دانش تشویق میکرد و میگفت من با هر زحمت و مشقتی که باشد کار میکنم تا شما بتوانید علم و دانش یاد بگیرید تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری قاطعانه امام خمینی فرا گرفت در زمان شروع انقلاب فرزندانش را به شرکت در تظاهرات تشویق میکرد و میگفت یک چیز تا اینکه وحدت ایجاد شود ظلم و ستم و بیدادگری به رهبری تا باشد روحانیت ظلم از این کشور ریشه کن نمیشود
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به صورت فعالانه در تبلیغات و در انتخابات شرکت میکرد و مخالفت عملی خود را بر ضد فرامین هونجان آغاز کرد و یکی از فریادگران رسوا کننده شاه در هونجان بود به طوری که در این رابطه سرزنشها متهای زیادی به وی بستند اما وی میگفت که خون من رنگینتر از خون دولتمردان و رهبران جامعه اسلامی نیست که پیوسته مورد تهمت ضد انقلاب و جاهلان عصر جامعه قرار میگیرد و با وجود تمام ناسزاها و ناراحتیها و بهتانها که برای وی ایجاد شد تنها استوار و محکم در برابر ضد انقلاب ایستادگی کرد تا اینکه جنگ تحمیلی و نبرد حق علیه باطل آغاز گشت به مقابله دیگران از یاران خویش را به جبهه میبرد و حق علیه باطل میبرد و خودش نیز عاشق رفتن به جبهه و جنگ بود اما به علت بیماری و پادرد که داشت ر به رفتن جبهه نبود اما در پشت جبهه هرگونه کمکی که میتوانست انجام میداد تا اینکه با معالجه مداوم پا دردش تصمیم به رفتن به جبهه گرفت پیوسته میگفت که در جبهه میبینیم که همواره به سرباز میبرد لی میخواهم به جبهه بروم در حالی که دو تن از فرزندانش در جبهه حق علیه باطل حضور داشتند سرانجام برای فراگرفتن آموزش نظامی و رزمی به پادگان اعزام گشت و در همین موقع یکی از فرزندانش در عملیات رمضان مجروح گشت و تا زمانی بود که آموزش و تصمیمات رزمی را به پایان رسید و آماده اعزام به جنگ بود که خبر دادند فرزندت مجروح شده و در بیمارستان بستری است و بیا از او عیادت کن گفت نشاالله به یاری حق شفا پیدا میکند و من باید بروم در ۲۱ شهریور سال ۶۱ با عشق به جبهه نبرد حق علیه باطل اعزام شد و در این صحنه حضور داشته است و در جبهه ۶ ماه جنگید
و به مردمان یادآور میکرد تا او را از رفتن به خط مقدم باز نزنند و مانند سایر رزمندگان به خط مقدم ببرند و در خط مقدم در جبهه نبرد حق علیه باطل به شب زنده داری و مناجات و طلب آمرزش و مغفرت مشغول بود و با فریادهای یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک طلب شهادت مینمود و لحظهای آرام و قرار نداشت و برای حمله و تاختن به قلب دشمن کفر لحظه شماری میکرد و دائماً میگفت خدایا لحظههای عملیات را نزدیک گردان تا اینکه عملیات ظفرمند محرم با رمز یا زینب شروع میشود و در حمله دوم عملیات محرم با برادران رزمنده مشتاقانه به قلب دشمن هجوم میبرند و در تاریخ ۱۰ ۸ ۶۱ با عشق و علاقه و آرزوی دیرینهاش به لقا الله پیوست به شهادت رسید و دشمنان قرآن و دین و جبهه اسلام و امام خودش را سرافکنده و شرمسار میکند و اینک زندگی او و شهادتش مشعل راه دین خواهد بود تا پیام همیشه جاوید را به نسلهای آینده بسپاریم و روانش شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد