باسمه تعالی
پاسدار شهید سید مرتضی رهنمائی فرزند حاج سید علیرضا در سال ۱۳۴۳ در خانواده ای از سادات خلیل القدر متدین انقلابی یا بعرصه وجود گذاشت در سن سه سالگی همراه با خانواده بشهرستان سمیرم رفت و سه سال اول ابتدایی را در دبستان های سمیرم گذراند و پس از آن بشهرضا آمد و به تحصیلات ادامه داد و در دبیرستان نظام وفا مشغول تحصیل شد و چون اولین شهید این دبیرستان بود دبیرستان را بنام شهید رهنمایی نامگذاری کردند شهید رهنمایی جوانی انقلابی پرشور و علاوه بر دروس دبیرستانی در مدرسه علمیه اقدمیه نیز درس میخواند در ترتیب تظاهرات و پخش اعلامیه و نوشتن شعار بدیوارها نقش بسزایی داشت با شروع انقلاب بیشتر شبها را به کشیک در پایگاه بسیج میگذراند شهید رهنمایی پس از گذراندن دوره نظامی راهی جبهه های جنگ علیه سرکوبی دشمن شد در تاریخ ۱۳۶۰/۷/۵ در شکستن حضر آبادان شرکت و بدرجه رفیع شهادت نائل آمد و در تاریخ ۶۰/۷/۱۲ جسد مطهرش را بشهرضا حمل و پس از تشییع در گلستان شهدا بخاک سپرده شد .
وصیت نامه
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
خداوندا چگونه زیستن و چگونه مردن را به من بیاموز و مرا در هیچ حالی به خودم وا مگذار خداوندا اگر عمری را به غفلت گذرانیدم و بیهوده و بیهدف دنبال دنیای فانی بودم از تقصیرات جاهلانهام بگذر خدایا از عمر جدیدم که الان یک ماه خستم و تمام مدت در راهی که تو گفته بودی قدم گذارده ام. بر من قبول بفرمایید خدایا تو بهتر میدانی که من چه کاره بوده و هستم امیدوارم گناهانم را ببخشایی. امشب و فردا شب لیله القدر میباشد و روزهایش از یوم الله خداوندا ز تو میخواهم که مرا شامل حال این آیهای که فرمودهای
إِنَّ اللَّهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنينَ أَنفُسَهُم وَأَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ ۚ يُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ فَيَقتُلونَ وَيُقتَلونَ ۖ وَعدًا عَلَيهِ حَقًّا فِي التَّوراةِ وَالإِنجيلِ وَالقُرآنِ ۚ وَمَن أَوفىٰ بِعَهدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاستَبشِروا بِبَيعِكُمُ الَّذي بايَعتُم بِهِ ۚ وَذٰلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظيمُ
نصیب این حقیر بفرما.
تنها چیزی که میخواهم این است که خداوند صبر جمیل بر پدر و مادرم عنایت بفرماید ای پدر گرامی امیدوارم چنان با روحیه قوی بر جنازه من حاضر شوی که خدا از شما راضی شود و ای مادر عزیز بر دوری من مگری. و گریه مکن که این است رسم شیرزنان بلکه اشک شوق گونههایت را فرا گیرد از تمام اهل خانواده طلب حلالیت میکنم و اگر در حق کسی تعدی نمودم و کاری کردهام برای رضای خدا مرا حلال کند این سفر که من رفتم در هرجا که بودم باید میرفتم پس چه بهتر که برای او روم که مرا آورد در ضمن از مال دنیا هرچه دارم که امیدوارم نداشته باشم اول دویونم را بپردازند و بعد همه را در راه خدا انفاق کنید و السلام علی من التبع الهدی.
اگر خدا مرا به پیشگاه خودش پذیرفت تنها آرزویم این است که بر کفن من یک آرم از سپاه پاسدار باشد.