باسمه تعالی
پاسدار شهید محمدهادی متقی فرزند حاج عبدالخليل در سال ۱۳۳۳ در شهرضا در خانواده متدین و با
ایمان و برپادارندگان سوگواری خامس آل عبا بدنیا آمد تحصیلات خود را تا اخذ دیپلم برق هنرستان بپایان رسانید برای ادامه تحصیل در انستیتو تکنولژی برق در یزد قبول شد در همین اوان به ماهیت آمریکایی و جلادی رژیم پهلوی کاملا پی برد و مبارزات خود را با پخش کتب انقلابی و اعلامیه های امام بطور بسیار مخفیانه شروع کرد پس از اخذ فوق دیپلم بخدمت سربازی رفت و در کرمانشاه مشغول خدمت شد در اینجا نیز فعالیتهای انقلابی را ادامه داد و بفرمان امام سربازخانه را ترک و مدت سه ماه در شهرضا و اصفهان بطور پنهانی در پخش اعلامیه های امام و نوار سخنرانی و کتابهای فعالیت داشت با پیروزی انقلاب بسر باز خانه بازگشت و خدمت وظیفه را تمام کرد و بر حسب وظیفه بعضویت سپاه پاسداران درآمد و برای سرکوب ضد انقلاب داخلی بکردستان رفت و پس از سه ماه مبارزه و از دست دادن دو دستش عبدالغفار مطیعی بشهرضا آمد .
با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های جنوب عازم و پس از سه ماه ماموریت بزادگاهش مراجعت نمود پس از آن مدت سه ماه به جماران رفت و بپاسدری قلب امت اسلامی مشغول شد در عملیات بستان مجروح شد
و با بستری شدن در بیمارستان از بیمارستان برای حضور در جبهه ها فرار کرد و در عملیات تنگ چزابه بر اثر ترکش خمپاره چند جای بدنش مجروح گردید ناچار بشهرضا آمد و نگذاشت کسی از مجروحیتش خبردار
شود و بطور پنهانی بدن خود را پانسمان میکرد .
شهید محمد هادی فردی با ایمان و مخلص و فداکار بود و شبانه روزی برای برآوردن نیازهای سپاه
فعالیت میکرد از حالات راز و نیاز او در شبهای تاریک خیمه ها تعریفهایی میکنند زیرا شهید محمدهادی عاشق
بود و با معشوق خود در جبهه ها خلوت میکرد و به راز و نیاز می پرداخت .
بالاخره در عملیات پیروزمند فتح المبین در تاریخ ٦١/١/٤ در منطقه عین خوش به آرزوی دیرین خود رسید و شهادت را در آغوش کشید پیکر پاکش را بشهرضا حمل و پس از تشییع در گلستان شهدای شهرضا
و بشر الصابرين
بخاک سپردند.
وصیت نامه
و ليبلونكم بشيء من الخوف و
وقت امتحان است و خدا کند از آن دسته باشیم که خداوند بشارت داده است به آنها و از این امتحان سرافراز بیرون آنیم که امتحان مشکلی است.
خدایا امام و نائب برحق امام زمان خمینی را خودت در پناه امام زمان بسلامت و پیروز بدار و دشمنان او که دشمنان اسلام هستند هر چه زودتر نابود بگردان خدایا شهیدان ما را با سرور شهیدان حسین مهشور بدار و مرا که گنه کاری بیش نیستم جز شهدا محسوب بفرما .
پروردگارا می دانی که بخاطر رضای تو در این راه گام نهادم که رضای تو در یاری اسلام است و هیچگاه نخواستم از موقعیت و اسلحه ام بخاطر خودم با شخص دیگری استفاده نمایم پس خدا با تو هم مرا به بزرگی و کرم خود عفو فرما و سعادت شهادت را نصیب من کن .
مادر مهربان از زحمات جانفرسائی که از قبل از تولد تا به حال برای من کشیدید نمی توانم
عذر خواهی کنم که باید خدای اجر شما را بدهد و مرا حلال کنید و اگر در این مدت عمر نتوانستم وظیفه ام رانسبت به شما انجام دهم مرا ببخشید و همین طور خواهران و برادران همگی باید مرا حلال کیند و از همه دوستان و خویشاوندان برای من طلب حلالیت کنید و همچنین از همسایگان .
خواهشی که از شما دارم صبور باشید که خون من رنگین تر از علی اکبر نیست از روحانیون عزیز و
محترم تقاضا دارم بخاطر اسلام در مراسم شرکت کنید چون ایام اباعبدا… است نوحه خوانی کنند که ما هر چه داریم از حسین و عزاداری امام حسین و عزاداری اوست.
مجددا از مادر مهربانم میخواهم که مرا حلال کنند و همینطور از دوست عزیزم حسن کسراوی اگر
در مدت دوستی خطالی کردم مرا ببخشید. مادر، خواهران و برادران مهدی و حسین در خط اسلامند با چشم و گوش بفرمان قرآن ناطق خمینی کبیر و از هیچ چیز نهراسید که اسلام دین خون و شمشیر است و پیروزی است خداوند به شما توفیق خدمت صادقانه در راه اسلام و به من توفیق شهادت در راه اسلام اعطا فرماید که شهادت سعادتی است بزرگ از خدا میخواهم که این سعادت را نصیب من گرداند و بدانید که آگاهانه در
این راه با نهادم والسلام