باسمه تعالی
پاسدار شهید مخلص و فداکار محمد حسین کاظمینی فرزند حاج عبدالخالق در سال ۱۳۳۱ در شهرضا در خانواده ای مستضعف کارگری فوق العاده متدین و با تقوای شهید پرور بدنیا آمد تا کلاس سوم دبیرستان تحصیل کرد و پس از آن در یک مغازه جوشکاری و کانال کشی مشغول بکار شد و بعد از ظهرها حوزه علمیه میرفت و جامع المقدمات و رساله امام است را میخواند درس دوازده سالگی مقلد امام شد و از فیقه عالیقدر زمان خود یعنی آیت ا… روح …. امام خمینی تقلید می کرد. مادرش مریض شد و پدر کارگر کارخانه بود و در یک منزل کمتر از صد متر مربع ۳ شهید تربیت و تقدیم اسلام نمود و در شهادت شهدا بسیار صبور و با تقوا بود و همیشه خدا را شکر میکرد و این پدر سه شهید را بر اثر اختلافاتیکه پیش آمد و پدر شهید برای احقاق حق کارگران فعالیت نمود او را از کارخانه اخراج کردند همسر مریض بر اثر سرطان معده از دنیا رفت و چراغ زندگی آنها خاموش و این پدر دو فرزند شهید خود محمد علی و مهدی که کوچک بودند با زحمت زیاد بزرگ کرد با اینکه وضع مادی خوبی نداشتند ولی از نظر معنویت و مذهبی جوهری بر اثر تدبیر پدر شهدا وضع خوبی بر خانه حاکم بود. شهید کاظمینی بخدمت نظام وظیفه رفت و دوره چهارماهه آموزشی را در زاهدان و بقیه خدمت را در کرمانشاه ، گیلانغرب و قصر شیرین بپایان رسانید و مجددا در کارگاه فنی شروع بکار کرد و با دختر دایی خود ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دو پسر و دو دختر میباشد تا اینکه نهضت امام کم کم شروع و چون شهید در امور انقلاب و ترتیب دادن تظاهرات و پخش اعلامیه فعالیتهای زیادی مینمود از طرف شهربانی و ساواک مورد تعقیب بود و مدتی مخفیانه زندگی میکرد تا اینکه انقلاب پیروز شد ابتدا در بسیج فعالیت خود را شروع و سپس عضو نیمه ثابت سپاه شد و راهی جبهه های جنوب شد و در عملیات تنگ چزابه و فتح المبین و بیت المقدس شرکت و سپس راهی شهرضا و در ماموریتهای سپاه فعالانه شرکت کرد و دوره مقدماتی و یکدوره تربیت مربی را در اصفهان گذرانید سپس برای اینکه بیشتر بتواند به اسلام و رزمندگان کمک کند دست از کار کشید و بخاطر خداوند و اجرای احکام اسلام و جاری شدن آیات قرآن و عدالت و مبارزه با کفر جهانی از روی عقیده مخلصانه عضو ثابت سپاه شد و در چند عملیات مسئول دسته و پس از مدتی معاون گروههای رزمی مصافا با اینکه در عملیات تنگ چزابه بعنوان آرپی چی زن از ناحیه سر مجروح گردید .
و پس از شهید شدن دو برادرش محمد علی و مهدی در فتح خرمشهر معاونت گردان را بعهده داشت و سپس مجددا بشهرضا بازگشت و در قسمت اعزام نیرو و انتظامات شروع بکار نمود و دوره تکمیلی را در پادگان غدیر اصفهان گذرانید و در واحد عملیات و اطلاعات و نیروی عملیاتی فعالیتهایی انجام داد و پس از عملیات محرم با یک گردان کامل از نیروهای رزمی بسیجی و کادر رسمی سپاه که مسئول گردان بود راهی جبهه ها شد و مشکلات زیادی را از نبودن امکانات و کمبود نیرو متحمل شد که در خط پدافندی مجروح گردید و به شهرضا جهت معالجه بازگشت تا اینکه بخشنامه آمد که برادر دو شهید را به هیچ وجه به جبهه نفرستند از این موضوع فوق العاده ناراحت و با توسل به ائمه اطهار رضایت پدر را برای رفتن به جبهه با زحمت زیاد جلب کرد و حکم ماموریت چهارماهه در جبهه های جنوب را بدست آورد و راهی جبهه شد سرانجام در تاریخ ۶۵/۳/۱۷ در حال گشت زنی بود توسط گلوله مستقیم به قلبش به شهادت رسید جنازه مطهر و مخلص این پاسدار اسلام را به شهرضا آوردند و طبق وصیت خودش در کنار سردار شهید اسلام همت بخاک سپردند
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم اینجانب محمد حسن کاظمینی فرزند عبد الخالق ساکن شهرضا بشماره شناسنامه ۷۴۳ از یک خانواده کارگری و مستضعف و عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرضا شعبه مقلد امام است روح الله خمینی کبیر برادر دو شهید بعنوان نصیحت و اتمام حجت نکاتی را با رمز لا الله الا الله محمد رسول الله على ولى الله حسین ثارالله مهدی بقیه الله خمینی روح الله شهدا في سبيل الله متذکر میشوم و از همه التماس دعا دارم خدایا تو خود آگاهی که آنچه از ناحیه ما صورت گرفت رقابت جهت کسب برتری با قدرت و برتری جویی نبود بلکه برای این بود که در جهت رضای تو یاری اسلام عزیز و لبیک به ندای امام امت و جاری کردن احکام تو و حراست از خون شهدا و احساس مسئولیت ثابت قدم ماندیم و زیر بار ذلت نرفتیم و جمجمه مان را به تو سپرده و دنباله رو اماممان گردیدیم نه بخاطر دلمان و هوای نفس بلکه بخاطر رسیدن به لقا تو بود که از همه چیزمان دست کشیدیم و با نعره الله اکبر لا الله الا الله همه الله های زمین را نفی کرده و با استغفار رو به تو آوردیم و با کمک و استعانت تو راهی سپاه پاسداران و جبهه نبرد حق علیه باطل گشتیم یاری قرآن و اسلام که پس از شهید شدن این عزیزان سپاه و بسیج مخصوص دو برادر شهیدم خجالت میکشم زنده بمانم و رفت و آمد کنم و انشاء الله .خداوند حق این عزیزان سپاه و بسیج را بر ما حلال کند و به ندای هل من نصر ینصرني امام حسین (ع) که امروز با صدای رساتر از گلوی امام امت خمینی کبیر بگوش میرسد لبیک گفته و با عنایت خداوندی و عشق به امام حسین و بقیه الله الاعظم در خون خود بغلطیم و مسئولیت سنگین را عزل مقصود رسانم شما عزیزان هم ادامه دهندگان راه خونبار شهیدان باشید و اسلحه این عزیزان شهید را نگذارید بر زمین بماند راهی جبهه شوید و با خصم کافر بجنگید که چشم همه مستضعفین به پیروزی شما ایثارگران توحید دوخته شده است خداوند به همه شما توفیق بندگی و عبادت و ترک معصیت عنایت فرماید.
