زندگینامه
شهيد عمران طاوسی
باسمه تعالی
پاسدار شهید عمران طاوسی فرزند حاج حسن در سال ١٣٤٤ در شهرضا در خانوادهای متدین و زحمتکش
به دنیا آمد. شهید در سن پنج سالگی بود که مادرش مطلقه شد و شهید را در بحرانی قرار داد زیرا برای کودک در دوران کودکی بزرگترین پناهگاهش مادر است به طوری که شبها در خواب از این درد رنج میبرد و ناله میکرد. تحصیلات ابتدایی را با موفقیت و زحمت زیاد به پایان رساند و به همراه پدر به شغل نجاری پرداخت و روزها از
ساعت ۷ صبح تا ۷ بعداظهر کار میکرد.
در تظاهرات و راهپیمائیها شرکت میکرد و در بسیج ثبتنام کرد و شبها به حفظ و
و
حراست و نگهبانی میپرداخت. با شروع جنگ تحمیلی پس از گذراندن دوره تعلیمات راهی جبههها شد و در
تاریخ ۱۳٦١/٥/٧ در عملیات رمضان شربت شهادت نوشید.
پیکر پاکش به شهرضا حمل و در گلستان شهدای شهرضا
پس از تشییع به خاک سپرده شد.
وصیت نامه
وصیت نامه
الذي خلق السموات والحياه ليبلوكم ایکم احسن عملا.
اوست خدائی که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازمایدتان که در صحنههای حق علیه باطل کدامین از شما نیکوکارتر است و خدایا تو خود بنگر که کدامین از ما نیکوکارتر است. ببین که فرزندان ابراهیم چگونه اسماعیلوار به قربانگاه آزمایش میشتابند و پیروزمندانه جان میبازید و میسوزند تا با کفر سازند و میروند تا ایمان نرود و میمیرند تا چراغ توجیه نمیرد. ببین که اسطوره های شهادت چگونه حیات را به بازی گرفتهاند و
مرگ به اسارتشان در آمده است و سرمست از عشقند.
عشق خدائی! ببین که با پرتاب آیه آیه وجودشان در بستر جاری زمان چگونه حیات را تفسیر میکنند.
هم اکنون که عازم نبرد حق بر علیه باطل هستم بار خدایا از تو میخواهم که به من همان استقامتی که در قرآنت سفارش کردهای عنایت فرمائی.
اما سخنی با پدرم، پدرجان شاید این اتفاق از نظر ظاهری برای شما سنگین و تحملناپذیر باشد اما باید بدانید که نباید به هیچ وجه ناراحت باشید زیرا این راهی بود که من خودم انتخاب نمودم و همیشه دوست میداشتم به راهی بروم که پیامبران و امامان ما در آن راه گام برداشتند و هر موقع به یاد مـن افتادید و خواستید گریه کنید نیت امام حسین را بکنید و به خاطر او بگریید و درعینحال به هیچ وجه ناشکری نکنید که روح مرا میآزارید، فقط امام و رزمندگان اسلام را دعا نمائید به برادرانم بگوئید شما تنها کاری که میتوانید
برای من بکنید ادامه راه من است.
حال
به دشمنان و خصوصا منافقین بگویید مرگتان باد او به آرزویش رسید و بر سر قبرم نوار قرآن بگذارید
که همه بدانند برای چه هدفی شهید شدم.
و اگر کسانی از شما پرسیدند که او که بود؟ و چه بود؟ و از مشخصاتم خواستند بگوئید نامش موحد بود، کتابش قرآن بود، سلاحش ایمان بود، مرادش روحالله بود، مقصدش شهادت بود عضو جندالله بـود و سرودش انالله و انا اليه راجعون بود و جرمش قیام بر ضد شرک و کفر بود.
اما سخنی با بچههای مسجد: بچهها خداحافظ دیگه حالا نوبت شماست. بسم الله، آستینها را بالا بزنید و بیایید به میدان این گوی و این هم میدان و این هم خون و شما را باید که پیامآور باشید و نگذارید که این خونها به دست خناسان وسوسه انگیز پایمال شود. باری برادران این را باید بدانید کـه مـن رفتم و حداقل گستاخی آن را داشتم که حتی مرگ خود را هم آگاهانه و به اختیار خود انتخاب نمایم اما اینک شما ماندهاید و پشت سرتان را بنگرید که کران تا کران مستضعف است. جلورویتان را ببینید که افق تا افق دشمن است و برروی دستتان را بگیرید که بارسنگینی رسالت خون بهترین جوانان اسلام است که خون پاکشان باید به دست منافقین و یا در صحنههای نبرد با کفار ریخته است سعی کنید این رسالت را بدون اینکه قدر هم کنید با رهبریهای پیامبرگونه امام کبیرتان به مقصد برسانید آخر شما خیلی صادقید. شماها نزد امام محترم هستید و امام زمان هم چشمش به شماست سعی کنید خیلی مواظب اعمال و رفتار خود باشید ابتدا خود را تزکیه کنید و بعد عمل نمائید . والسلام