پاسدار علی اکبر ملجائی فرزند حاج عبدالمجید در ۱۳۲۸ در خانوادهای متدین و معتقد به مبانی اسلام و مکتب تشیع به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا پایان دورهی راهنمایی ادامه داد و پس از آن به شغل قالی فروشی روی آورد و پس از چندی برای خود مستقلا مغازه قالی فروشی دایر نمود، شهید ملجائی دارای همسر و یک فرزند پسر و یک فرزند دختر میباشد. شهید ملجائی از افراد انقلابی، متدین و قبل از انقلاب به طور سری و مخفیانه برای براندازی حکومت پهلوی اقدام میکرد. با علنی شدن مبارزات در صف اول مبارزین بود و از هر گونه اقدامی برای سرنگونی حکومت دیکتاتوری شاه فروگذار نمیکرد.
با پیروزی انقلاب مغازه قالی فروشی را فروخت و عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرضا شد و با صوت خوبی که داشت یکی از مداحان اهلبیت (ع) بود و دعاهای کمیل و ندبه و توسل را با صدای خوش میخواند، حتی در جبههها جلسات دعاهای وی حالت عرفانی عجیبی داشت. با منافقین درگیری زیادی داشت و آن ها تصمیم به ترور وی داشتند که حتی کروکی منزل وی پس از کشف خانهی تیمی منافقین پیدا شد، با اینکه چندمرتبه تصمیم به ترور وی داشتند ولی به حمدالله موفق نشدند. پس از گذراندن دورهی آموزش ابتدایی و تکمیلی سه مرتبه به جبههها اعزام گردید و چون در سپاه محقق پذیرش بود بارها از رفتن او به جبهه مخالفت میکردند و میگفتند «وجود شما اینجا بسیار لازم است» تا بالاخره مرتبه سوم به جبههی جنوب اعزام و پس از مدتی مبارزه در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۳ در جبهه دارخوئین پس از به جا آوردن نماز ظهر و عصر و خواندن آخرین دعای توسل، در عملیات والفجر هشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
جنازه پاکش را به شهرضا حمل و پس از تشییع در گلستان شهدای شهرضا به خاک سپردند.
وصیت نامه
با نام الله و با درود به خاتم پیغمبران حضرت محمد (ص) و ائمه اطهار (ع) و با سلام و درود به منجی عالم بشریت حضرت بقیه الله (عج) و با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلام حضرت آیت
الله العظمی امام خمینی و با سلام و درود به ارواح مطهر شهدای راه خدا و معلولین و مجروحین و خانوادههای محترم آنها.
خدای را سپاس میگویم که مرا از منجلاب معاصی نجات داده و به راه مستقیم و جهت حرکت در راه خود راهنمائی فرمود و این لیاقت را نصیب من حقیر فرمود تا بتوانم به پیام رهبر عزیزم که فرمود «به سوی جبههها بشتابید» جواب مثبت بدهم و بتوانم از این راه دینم را به امام عزیز و اسلام که افرادی همچون فاطمه زهرا (س) و امام
حسین (ع) و حضرت علی (ع) که مظلومترین فرد عالم است را به عنوان فدائی خود داشته، ادا کنم و امیدوارم خدا قبول کند و در اینجا از یک یک افراد که این وصیتنامه را میخوانند، میخواهم که پشتیبان امام عزیز و روحانیت در خط امام و گوش به فرمان امام باشید و دستورات آنها را عمل کنید.
و اما چند کلمهای با افرادی که به ظاهر مسلمانند و حتی ادعای اسلام میکنند و نماز جماعت هم میخوانند و دلشان هم خوش است که مردم آن ها را افرادی مذهبی میدانند؛ ولی نه! اینطور نیست،
و خدا بر اعمال و کردار هر یک از شماها ناظر است، این را به تو خواهر و برادری عرض میکنم که راضی نیستی حتی کوچکترین کمک را به جبهه و انقلاب کنی، و به تو که ۵ سال از جنگ گذشته و به خاطر اسلام که نه، بلکه به خاطر ناموس خودت راضی نشدهای یک روز به جبهه بروی، برای تو فقط تا آنجایی که اسلام و انقلاب مظلوم، پول و حقوق و تدارکاتت را تامین کند خوب است. ولی اگر کمی عقب افتاد، اسلام و دین و همه را فدای زن و بچه و شغل و ماشین و تجملات زندگی میکنی و یا به تلافی آن در ادارات و محل کارت، امت
حزب الله را اذیت می کنی. خلاصه خدا را از یاد بردهای پس بیدار شو.
و اما پیامم به پدر و مادر و خواهر و برادران و خانوادهی عزیز
خودم: پدر و مادر عزیزم از شما کمال تشکر را دارم و امیدوارم که مرا ببخشید و خدا را شکر کنید که این امانتی را که به شما داده بود توانستید سالم تحویلش بدهید و از خواهران و برادرانم استدعا دارم که همانطوری که تا به حال اسلام عزیز را یاری کردهاید در آینده هم
در مقابل مشکلات صابر باشید که خدا با صابران است.
اما تو ای همسرم، که واقعا خوب همسری برای من بودی و امیدوارم که مرا ببخشی و در آینده مادری خوب برای عزیزانم باشی و سعی و کوششت در این باشد که بچههایم را با اخلاق و رفتار اسلام آشنا کنی. البته میدانم چقدر برایت مشکل است اما به خاطر خدای تبارک و تعالی صبر کن و مواظب باش که عزیزانم اذیت نشوند.
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته.