باسمه تعالی
پاسدار شهید سید حبیبا …. نوراللهی فرزند سید عبدا … در تاریخ ۱۳۳۸/۱۲/۱۴ در خانواده مستضعف و مندین و از سادات مورد احترام بدنیا آمد تحصیلات خود را تا پایان ابتدایی بپایان رسانید و برای هزینه خود و کمک هزینه خانواده شاگرد مغازه شد با وجود همه سعی و مشقتی که بعلت علاقه شد ید هیچگاه از شرکت در مراسم سینه زنی و هیئت های عزاداری غافل نبود با آغاز انقلاب بهمراه مردم انقلابی شهرضا یکی از فعالان برگزاری را همپیمائیها بود و یکی از مشروب فروشیهای شهر بدست او به آتش کشیده شد شبهای جمعه حقوق هفتگی خود را دریافت و به قم میرفت و پس از زیارت حضرت معصومه اعلامیه های امام را میخرید و رایگان در سطح شهر پخش میکرد یک دفعه خبر به او رسید که در شیراز اعلامیه امام نمیرسد با جاسازی در بسته های خواروبار اعلامیه ها را بآنجا برد و توزیع کرد هنگامیکه هیچکس جرات انتشار و عکس ا امام را نداشت یک عکس امام را روی شیشه مغازه ای که شاگرد آن بود چسبانید خلاصه شهید جوانی انقلابی مشهور و متدین که حتی یک نماز و یا یک روز روزه از او قضا نشد هنگامیکه بختیار از ورود امام جلوگیری میکرد شهید نذر کرد که چند روز روزه بگیرد و شبها نماز امام زمان بخواند هنگام خواندن نماز و برادران و خواهران خود را می گفت پشت سرمن بایستید و هر چه من گفتم شما نیز بگویید با درود امام به میهن اسلامی بسیار خوشحال و نقل و شیرینی بین مردم توزیع میکرد شهید در بسیج ثبت نام و روزها مشغول کار و شبها به نگهبانی و شرکت در کلاسهای قرائت قرآن و اصول عقاید و اسلحه شناسی میگذراند پس از چندی عضو نیمه ثابت سیاه شد و بطور داوطلب به جبهه داروخونین اعزام و پس از دوماه جنگیدن بشهرضا آمد و برای دومین بار در عملیات بستان و تنگ چزابه شرکت و سینزده اسفندماه برای گذراندن ٢٤ ساعت مرخصی بشهرضا آمد و پس از آن به جبهه بازگشت و در عملیات فتح المبین شرکت و در تاریخ ٦۱/۱/۳ بدرجه رفیع شهادت نائل آمد جنازه مبارکش به مراه دیگر شهدا تشییع و در گلستان شهدا بخاک سپرده شد .
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا وعملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر
خدایا به تمام خانواده شهیدان و تمام ملت مستضعف جهان خیر عنایت بفرما خدایا به نام تو آغاز کردم و به نام هستی تو این جان ناقابل را فدای راه تو کردم خدایا تو میدانی و گواهی که در راه قدم گذاشتم که رضای تو در آن است پروردگارا توفیق کوشش و جانبازی در این راه را نصیبم بگردان مادرم پدرم خواهر و برادرم امروز روز عاشورای خمینی است ،روز جانبازی که اگر توفیق داشتم فردا من هم یکی از آن سربازان هستم که در میدان نبرد حق علیه باطل بیشتر با کفر صدامی آماده نبردم،نبردم فقط به خاطر خداست به خاطر حاکمیت الله و رسیدن به لقاء الله میباشد مادرم ممکن است که فردا لطف الهی شامل حالم شود و به شهادت برسم وصیتی با تو دارم که در عزای من میدانم که گریه میکنی ولی آنقدر گریه نکن تا دشمن شاد شود ین هدیهای است که یک روزی خدا آن را به تو داده و تو با دو دست به درگاه خدا تقدیم کردی امیدوارم که مراخشی ون نتوانستم وظیفهام را نسبت به تو انجام دهم و اما پدرم تو هم مثل مادر خیلی حق بر گردن من داری من را ببخش و اما خواهرانم وظیفه شما این است که عفت و پاکدامنی خویش را حفظ کنید و نسبت به شوهرتان شوهرتان متین و مهربان باشید و اما ای برادران عزیزم شما را اطمینان میدهم که راه شهدا را ادامه دهید و با پدر و مادر مهربان باشید و اما ای پدر و مادر عزیز و ای برادران و ای خواهران عزیز مبادا خدای ناکرده از خط اسلام که خط انبیا و خط خمینی کبیر است بیرون بروید شهیدان بزرگترین سرمایه خود را که جانشان میباشد در این راه فدا کردند و شما ای عزیزان من راه شهدا که راه انبیا است ادامه دهید تا در هر دو دنیا رو سفید و سربلند باشید انشاالله خدا یار و یاور همه مسلمین جهان خصوصا امام خمینی باشد