باسمه تعالی
من عرف الله کل لسانه
در احوالات شهید احمد امینی اینگونه نوشتهاند:(فردی بود ساکت و با خدا) و این دو واژه چه با هم مأنوسندآنجا که: هر که را اسرار حق آموختن مهر کردن و دهانش دوختند
بزرگان حامل اسرار الهی و خداشناسان خاموش تنها زمانی زبان به سخن میگشایند که موضوع سخن آن محبوب ازلی باشد و اگر مجالی به کلام بدهند تنها در مسیر و طریق اوست: (وما ینطق عن الهوی)در تاریخ۱۳۴۳/۳/۲تولد یافت.
شهید احمد امینی فرزند علی نیز این چنین بود،آنچنان که خانواده دوستان خویش را همواره به چشم پوشی از زخارف مادی و تعلقات دنیوی متذکر میساخت و در مسیر آگاهسازی دیگران نسبت به اسلام از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد به طوری که در اوایل سال ۱۳۶۰با موسسات مذهبی قم ارتباط برقرار کرد و کتابهای ارسال شده از قم را پس از مطالعه به صورت کنفرانس برای دیگر محصلین تشریح میکرد و زمانی که تصمیم گرفت بین تعدادی از دانش آموزان همکلاسی خود با موسسات مذهبی مذکور رابطه ایجاد کند عشق کمک به اسلام و شهادت او را به سرزمین کردستان فراخواند در اواسط سال سوم دبیرستان و در هفدهمین بهار زندگی خویش به همراه ۵ تن از دیگر دوستان خود به جبهه کردستان عزیمت کرد و هنوز ۴۰ روز از عزیمت وی نگذشته بود که در ۱۳۶۱/۲/۲۰ در مریوان، درحین انجام ماموریت مورد هجوم اشرار و افراد حزب متحمله دموکرات قرار گرفت و پس از زخمی شدن و دستگیری،ساعتی بعد به درجه رفیع شهادت نائل شد پیکر پاکش را به شهرضا حمل و پس از تشییع در گلستان شهدای شهرضا به خاک سپردند
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم_فزت و رب الکعبه_به خدای کعبه رستگار شدم
ای پدر و مادر عزیزم امیدوارم که هرچه زودتر بتوانم به جبهه رفته تا خونی که در رگ دارم برپای حکومت عدل اللهی نثار و هدیه به رهبر امام خمینی کنم و امیدوارم که شما راه شهیدان را ادامه دهید و دین و مکتب اسلام را از خطر آمریکا و امپریالیسم و به خصوص این منافقهای زیرک نجات داده و مشت محکمی باشد بدهان گزافهگو و بدگفتاران و من امید دارم با مرگم خدمتی به اسلام.
پدر و مادر و برادر و خواهرم اگر شهید شدم برایم گریه نکنید وفقط خواهشم این است که ادامه دهنده راه شهدا باشید و از مکتب و دین علی با هرچه در دست دارید حفاظت کنید امیدوارم راه شما راه حسینی باشد.