شهید در همان اوان کودکی درسن پنج سالگی پدر خود را از دست داد و مادرش با زحمت فراوان او را بزرگ کرد. تا اینکه استان رفت دبستان و مدرک پنجم ابتدائے را گرفت و بعد از آن مدتی در کار خانہ قندسازی مشغول بکار شد و در سال ۱۳۶۳ خود را به ژاندارمری جمہوری اسلامی ایران جهت خدمت مقدس سربازی معرفی کرد و بعد از دوره آموزش به جبهه حق علیه باطل در صف جهادگران پیوست. بارها می گفت من در جبهه میمانم تا اینکه انشاالله این جنگ به پیروزی برسد و بعدا به یاری خدا به خانواده ام برگردم و روز دیماه۱۳۶۳ بود که به مرخصی آمد و چند روزی در منزل ماند و روزی که می خواست به جبهه برود بچه بیمار و پدر و مادر و خواهر و برادر خود با نصیحت و نسبت به انقلاب تشویق میکرد و به ما می گفت انقلاب و امام را تنها نگذارید و هر چه امام گفت شما گوش کنید تا پیروز شوید.
وصیت نامه
چنانچه من شهید شدم شما برای من گریه نکنید و راهم را ادامه دهید برای اسلام فداکاری کنید.