باسمه تعالى
پاسدار وظیفه شهید سید موسی رهنمائی فرزند حاج محمد طاهر در سال ۱۳۴۵ در شهرضا در خانواده ای کاملاً متدین و مذهبی و از سادات جلیل القدر ذریه فاطمه زهرا (س) بدنیا آمد. از دوران کودکی چون در خانواده ای مذهبی و زیر نظر پدر و مادری دلسوز و متدین بود به انجام فرائض مذهبی پرداخت و نماز و روزه او ترک نمیشد تا کلاس دوم راهنمایی تحصیل کرد و ترک تحصیل و بمدرسه علیمه اقدميه رفت تا از علوم دین از استادان آن حوزه توشه ای برگیرد و بیشتر از بیش خودسازی کند شهید رهنمائی جوانی متدین و با تقوا و مانند پدر خود انقلابی و دوستدار و عاشق امام بود و سخنان امام را بدقت گوش می داد و عمل به آنها را واجب میشمرد از سن سیزده سالگی عشق و علاقه به رفتن به جبهه را داشت و در پایگاه مقاومت بسیج یکی از افراد فعال پایگاه بود و خود را با دیدن اردوی آموزش نظامی با موفقیت آماده کرد و در عملیات والفجر ۸ فاو مجروح گردید و در بیمارستان تهران بستری شد پس از بهبود نسبی مجدداً جبهه رفت و در عملیات کربلا پس از رشادتها و شجاعتهای بی نظیر که از خود نشان داد و چون تک تیرانداز بود بطوریکه همرزمانش میگفتند تعدادی از بعثیان را از پای درآورد و در تاریخ ۶۵/۱۰/۲۳ بدرجه رفیع شهادت نائل آمد.
وصیت نامه
قسمتی از وصیت نامه شهید سید موسی رهنمایی
اول از همه اشهد ان لا اله الا …. و اشهد ان محمداً رسول …. و اشهد ان علياً ولى اله و الائمه
المعصومين حجج ا…»
شهید نظر می کند به وجهه …..
حمد و سپاس خداوند که بوسیله ارسال پیامبران ما را از گمراهیها نجات بخشید و ما را برای یاری دینش انتخاب نمود دینی که خونها به پای آن ریخته شده است خون علی و حسین به پایش ریخته شده وخون صدها هزار نفر دیگر از صدر اسلام تا کنون آری ای مردم الان گروه کافران بر ضد دین ما آماده شده همانطوری که در صدر اسلام آماده بودند و با پیغمبر و ائمه معصومین ما جنگیدند و الان هم میخواهند. اسلام را شکست دهند البته خدا اسلامش را از شر هر خطری محافظت میفرماید و ما مسلمانان باید برای یاری دین خودمان بپا خیزیم و اگر در این راه کشته شویم خداوند به ما اجر فراوان میدهد و غمی از کشته شدن نداریم و البته سعادت خود را هم در شهید شدن براه خدا میدانیم و مردن در رختخواب را تنگ می دانیم ای مردم این زمان زمان حساسی است مبادا اماممان تنها بماند خدای ناکرده از کوفیان نباشیم که مولای خودشان حسین ابن علی را تنها گذاشتند و عهد شکنی کردند مبادا بگذاریم دشمنان اسلام شاد بشوند وای بر افرادی که در این دفاع از اسلام سهمی نداشته باشد نه با مال خود نه با جان خود اینها همان کوفیان هستند هر چند که بگویند ما اهل کوفه نیستیم
ای امام عزیز من درس خود گذشتگی را از آموزگار حسین آموختم آموختم که چون علی اکبرش | باید جان داد آموختم که در خون خودم غلطان باید شد آموختم که باید با خون خود غسل خودم را بدهم آموختم آزادگی را آموختم که نباید تن بذلت داد آموختم که لاارى الموه الا السعاده لذا ای پدر و مادر عزیزم برای من گریه کردن معنی و مفهومی ندارد من که راه راست و حقیقت را پیدا نمودم پس چرا گریه کردن اگر گریه میکنید بیاد عاشورای حسین باشید بیاد علی اکبر امام حسین باشید مگر ما خونمان از آنها دختر و رنگین تر است آنها برای اسلام فدا شدند ما هم برای اسلام و قرآن فدا میشویم ای خدا از یکطرف افسوس می خورم که در روز عاشورا نبودم و به یاری امام حسین بروم و از یکطرف خوشحالم که الان هستم و لبیک گوی امام عزیزم هستم و ای مردم الان موقع آزمایش است آن کسانی که بر سر و کله می زنند و می گویند که ای کاش ما بودیم و امام حسین را یاری میکردیم الان کجایند که بیایند به یاری فرزندش و اما چند کلمه ای با پدر و مادر عزیزم بگذار ای پدر تو هم سهمی در این انقلاب داشته باشی و از شما خیلی تشکر میکنم که با زحمات شبانه روزی خود مرا بزرگ کردی و اینگونه هدیه اسلام کردی و ای مادر همچنین متشکرم به خاطر زحمتهایت چقدر شبها بیداری کشیدی تا به این روز مرا رسانیدی خداوند به شماها اجر کامل بدهد و صبر و بردباری را پیشه خود کنید.