باسمه تعالی
پاسدار شهید محمد صدیقیان فرزند محمد حسن در سال ١٣٤٣ در شهرضا در خانواده ای متدین و کارگری بدنیا آمد. تحصیلات خود را تا دوم راهنمایی ادامه داد و پس از آن در معازه نانوائی برادرش مشغول بکار شد .همین اوان مصادف با اوج گیری انقلاب بود که محمد نیز با دیگر اقشار مردم در تظاهرات و راهپیمائیها شرکت می کرد شهید صدیقیان جوانی متدین و فرائض مذهبی را بموقع خود انجام میداد .پس از پیروزی انقلاب در پایگاه مقاومت بسیج مسجد فاطمیه شرکت و از اعضای فعال پایگاه بود عشق به امام و شهادت همیشه زبانزد او بود بطوریکه در جریان انقلاب میگفت ای کاش من هم در تهران بودم و با سربازان گاردشاه بمقابله میپرداختم. با شروع جنگ تحمیلی و رفتن دوستانش به جبهه تمایل رفتن به جبهه در او زیادتر شد مخصوصا از وقتی که دوست نزدیک او رحمت الله کافی بشهادت رسید و می گفت چطور من اینجا دست روی دست بگذارم و ببینم مزدوران عراقی دوستان را در جبهه ها بشهادت میرسانند بهمین علت تصمیم خود را برای رفتن به جبهه با اینکه پدر و مادر با او مخالفت میکردند گرفت و به اردوی آموزشی اعزام و پس از آن یک ماه و نیم در جبهه ها گذرانید و بمرخصی آمد و پس از اتمام مرخصی مجددا به جبهه های جنوب اعزام و در عملیات فتح المبین در تاریخ ۶۱/۱/۳ بشدت مجروح گردید و پس از هشت روز بستری در بیمارستان بدرجه رفیع شهادت نائل آمد پیکر پاکش پس از تشییع در گلستان شهدای شهرضا بخاک سپرده شد .
وصیت نامه
فلا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احیاء عند ربهم يرزقون
پس نپندارید آنهایی که کشته میشوند در راه خدا مرده اند بلکه آنها زنده اند و نزد خدای خود روزی میبرند
در لحظات آخر اعزام به جبهه ام که با نام خدا شروع میکنم امیدوارم که بتوانم در جبهه های حق علیه باطل بجنگم و با نادانان و منافقین و کفار بعثی عراق مقابله و آنها را از صفحه روزگار بردارم آرزوی من اسلام و در تمام دنیا و پرچم لا اله الا الله در تمام گیتی آرزوی دیگرم که کربلای حسینی قبر شهید شهیدان . پدر و مادر عزیزم امید دارم که از اینکه من در این راه قدم گذاشته هیچ ناراحتی نداشته باشید و هر گاه یادی از من میکنید فقط دعا به اماممان خمینی بت شکن زمان بکنید . امیدوارم که برادرانم و خواهرانم بتوانند که این راه را هر چه بیشتر ادامه بدهند پیامی که دارم اینست که این منافقین بدانید که اسلام همیشه پیروز بوده و هست با آرزوی پیروزی ، سلامتی امام خمینی دیگر عرضی ندارم .
خدا حافظ