باسمه تعالی
پاسدار شهید علیرضا نصیری فرزند عبدالرسول در ۱۳۴۱/۴/۲۵ در خانواده متدین و علاقمند باسلام و انقلاب بدنيا آمد تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با تمام رسانید و برای ادامه تحصیلات در دبیرستان شهید رجائی ثبت نام نمود با شروع انقلاب به فعالیتهای انقلابی پرداخت و در تظاهرات در راهپیمائیها و پخش اعلامیه و نوارهای امام (ره) شرکت فعال داشت. در کلاسهای ایدئولوژی اسلامی شرکت و مربی تعلیم قرآن بود او بعد از یک دوره فشرده آموزش نظامی و اسلحه شناسی به جبهه جنوب اعزام و در جبهه دار خونین بمبارزه پرداخت و بمرخصی آمد و دفعه دوم در عملیات طریق القدس در تاریخ۱۳۶۰/۹/۹ به درجه رفیع شهادت نائل می آید جنازه او بشهرضا حمل و در گلستان شهدا بخاک سپررده میشود .
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم . از آن موقعیکه ملت مسلمان و شهید پرور ایران خواسته است کشور و ملت مسلمان خود را از زیر بار ستم ابر قدرتان بیرون بیاورند و بجای آن کشور اسلامی بر موازین قرآن برپا کنند از همان لحظه تمام کشورهای استعمار گر با این کشور مخالفت کردند و خواستند که ملت این کشور را بخاک و خون بکشند ولی تا حالا نتوانستند که کشور و ملت مسلمانان را از نظر آئین عوض کنند و یکی از آن کشورها به سرکردگی آمریکای خونخوار کشور عراق است که حدود یکسال و چند ماه است که با ملت شهید پرور ایران میجنگد و چون جوانهایی بودند با ایمان که جان خود را در راه اسلام و قرآن دادند من هم وظیفه شرعی خود دانستم که بروم به جبهه و با دشمن اسلام مقابله کنم و دشمن اسلام را نابود سازم و خودم شهید شوم تا ملت ایران با آسایش و راحت تمام زندگی کنند و در راه اسلام پیش بروند و چون من به جبهه جنگ رفتم و ظیفه من است وصیت نامه بنویسم از این الحاظ چند مطلبی را به عرض خانواده عزیز و پدر و مادر و برادران و خواهران میرسانم چون به من الهام شده است که شهید میشوم از پدر و مادرم میخواهم که در مورد شهید شدن من گریه نکنند که اگر قطره اشکی ریختند مثل اینست که یک گلوله به من زده اند و میخواهم که مرا به بخشند و افتخار کنند که یک جوان در راه اسلام داده اند و اگر جسد مرا به شهر خود نیاوردند هیچ ناراحت نشوند که جوانانشان در کربلا بخاک سپرده میشود و از پدر و مادر میخواهم که این چند نقطه را توجه کنند و به آن عمل نمایند
این ماه رمضان که گذشت حدود یکسال بود تقلید از امام خمینی (ره) میکردم و چون از جریان تقلید خبر نداشتم که حساب مال خود را بکنم از این جهت اگر سهمی به من میرسد بپردازند چون ماه رمضان در شهر نبودم روزه یکماه هم نماز برایم بخوانند و با صلاح خودتان برادرم حسن را بدرس طلبگی ببرید تا او یک روحانی شود. اگر برادرانم خواستند به جبهه بروند بگذارند بروند .