زندگینامه
شهيد عليرضا مهديان
باسمه تعالي
پاسدار شهید علیرضا مهدیان فرزند مهدی در سال ۱۳۴۷ در روستای عشق آباد از توابع سمیرم در خانواده ای کاملاً مستضعف و متدین دیده بجهان گشود و دوران کودکی در زادگاهش گذرانید و باتفاق خانواده در شهرضا سکونت اختیار کرد تحصیلات ابتدائی و راهنمائی را با موفقیت بپایان رسانید و دانش آموز کلاس دوم دبیرستان بود که علاقمند به شرکت در جبهه های جنگ تحمیلی گردید شهید مهدیان جوانی متدین و انقلابی در تظاهرات با دیگر دانش آموزان بطور فعال شرکت میکرد بسیار علاقه داشت بتواند خاری از سر راه انقلاب اسلامی بردارد بدینجهت سفارش و توصیه میکرد که امام را تنها نگذارید و اسلحه بر زمین افتاده شهدا را از زمین بردارید و جبهه ها را پرکنید تا بگفته امام مسئله جنگ را یکسره کنیم و انشاء اله به پیروزی نهائی برسیم.
بود زیرا
او جوانی متدین و مذهبی و بسیار مهربان و بحال مردم مخصوصاً افراد. طعم محرومیت را چشیده بود و در مدت عمرش هیچکس از او آزار و اذیتی ندید. از طرف سپاه به جبهه های جنوب اعزام و مدتی در خط مقدم مشغول جنگیدن بود و در تاریخ ۶۵/۱۲/۵ در عملیات کربلای
رجه رفیع شهادت نائل آمد پیکر پاکش را پس از تشییع بخاک سپردند.
وصیت نامه
وصیت نامه شهید
بسم اله الرحمن الرحيم
«ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل …. امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون»
آنهائی که در راه خدا کشته شدهاند نگوئید مرده اند بلکه زنده اند در نزد خدای خود روزی میخورند. با درود و سلام بر یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و نائب بر حقش ابراهیم زمان
کبیر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران وصیت خود را شروع میکنم
و با درود بیکران به روان پاک شهیدان از صدر اسلام تا جنگ تحمیلی که با خون خودشان درخت پربرکت اسلام را آبیاری کردهاند و با درود فراوان بر رزمندگان کفرستیز اسلام که هر لحظه ای حماسه ای
می آفرینند
باری پدر و مادر عزیزم ضمن سلام و سلامتی شما را از درگاه خدای تعالی خواهان و خواستارم. پدر و مادر عزیزم می دانم که من از اول بچگی آم تا حالا پسر خوبی برای شما نبوده ام امیدوارم مرا حلال کنید و مرا ببخشید که چون من در راه حق حقیقت در راه امام حسین (ع) با ۷۲ تن از یارانش قدم
گذاشته.ام
می
دانم که مرا با رنج و زحمات زیادی به بزرگی رسانده اید ولی شکر کن که یک پسر بزرگ کردی و در راه خدا هدیه کرده ای پدر و مادر جان و برادران و خواهران عزیزم برای من اصلا گریه ننمائید. اگر از من بدی و خلاف دیده اید حلال کنید من دیگر میروم از برادرانم و قوم و خویشان گرامیم تقاضا دارم که اسلحه خونین من را که در زمین افتاده است بردارند و راه من را که راه امام حسین (ع) است ادامه دهند. و برای من اصلاً گریه نکنید من یک امانتی بودم در پیش شما و از پدر و قوم و خویشان و برادرانم میخواهم امام را تنها نگذارید که تا به پیروزی نهایی برسد مرا در هونجان بخاک
بارید
به امید پیروزی هر چه زودتر رزمندگان اسلام