پاسدار شهید سید نورالله قریشی فرزند حاج سید مرتضی در تاریخ ۱۳۳۹/۱/۱۳ در شهرضا در خانوادهای از سادات جليلالقدر متدین و مذهبی و مورد احترام مردم، دیده به جهان گشود. پس از اخذ دیپلم که با امتیاز و شاگرد اول شدن، در کنکور سراسری شرکت و در رشته مهندسی برق دانشگاه گیلان قبول شد. ورود به دانشگاه شهید قریشی همزمان با پیروزی انقلاب بود لذا همگام با امت اسلام در مبارزات شرکت و پس از پیروزی انقلاب به خاطر تعهدی که داشت برای پاسداری از انقلاب به صورت نیمه وقت در واحد تبلیغات و انتشارات سپاه رشت مشغول به فعالیت شد. وی عضویت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه و هئیت بازسازی و پاکسازی ادارات رشت را به عهده داشت. در جریان انقلاب فرهنگی و درگیری دانشگاهها به مبارزه فعال با گروهها و سازمانهای الحادی پرداخت، در همین هنگام برای برگزاری یک نمایشگاه در رابطه با جنایات آمریکا ولانهی جاسوسی در چین نصب یک پرده تبلیغات به زمین افتاد و دست او شکست. در جریان درگیری بندر انزلی به طور فعال با سپاه همکاری نمود بعد از تعطیلی دانشگاهها به شهرضا مراجعت و عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرضا در آمد و به امر مهم تبلیغ پرداخت و به ماموریتهای دور و نزدیک میرفت.
در نوروز سال ۱۳۶۰ که شهید مظلوم دکتر بهشتی چند روزی را در شهرضا به سر میبرد همراه و هم سنگر شهیدش عبدالعلی شفیعی در خدمت استاد و سرور خود بهشتی مظلوم بود و از این بعد به یاد این چند روز دلخوش بود و با شهادت شهید بهشتی مظلوم ناراحت و
غمگین بود.
در بهار سال ۱۳۶۱ عازم کردستان شد و در قسمت فرهنگی یکی از پایگاههای سنندج مشغول به کار شد و در یکی از درگیریها از ناحیه فک و دهان زخمی شد و برای معالجه به شهرضا آمد. پس از بهبود نسبی عازم جبهههای جنوب شد و در پاسگاه زید در خط پدافندی در تاریخ ۱۳۶۱/۶/۱۱ در اثر ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پیکر پاکش را به شهرضا حمل و پس از تشیع در گلستان شهدا به خاک سپردند.
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
اشهدان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله و اشهدان عليا ولى الله.
پس از حمد و ثنای پروردگار بزرگ با سلام به پیشگاه حضرت بقیه السراعظم مهدی موعود «عج» و با درود بر رهبر کبیر انقلاب ولی امر دوران خمینی بت شکن و درود به پیشگاه شهیدان تاریخ خوئرنگ اسلام از بدر و حنین و احد تا کربلا و از کربلا تا شهدای بیسر و پیکر صحنههای کارزار جنوب و غرب کشور،
قهرمانان توحید هر روز حماسهای جدید میافرینند حماسهای سرخ که حقانیت راهشان را به فریاد میکشد فریادی آتشین که توان از بین بردن هر چه غیر خدایی است را دارا است و به همراهش رسوایی ما را فریاد میکشد، مایی که قدرت همراهیشان را نداریم.
اما همانگونه که به رحمانیت پروردگار ایمان دارم انتظار دارم شعاعی از نور تابان و پاکی که از چهره
نورانی به نور ایمان بر صورت تیرهام تابیده و رهگشای راهم گردد.
و با شما برادران پاسدار که شهدایتان برایم الگو بودند و شاهد رسواییم در دو جهان و شما شهیدان زنده
دلیلی هستید بر الهی بودن راهتان اما افسوس که مرا در میان شما جای نیست زیرا که امام میفرائید «ایکاش من هم
یک پاسدار بودم» و هر چند لباس رسالت آفرینشان را در برداشته باشم از یک یک شما حلالیت میطلبم و امیدوارم که هر گونه حقی بر گردنم دارید ببخشید.
و صحبتی با همه کسانی که به طریقی با من آشنایی دارند به خصوص کسانی که در مدت حضورم در سپاه
افتخار آشنایی با آنها پیدا کردم و زندگیم با زندگیشان پیوند خورد و گرچه بسیاری سنشان از من کمتر بود ولی معلمین با ارزشی بودند در زندگی بی ارزش من.