باسمه تعالی
پاسدار شهید سلیمان رحمانی فرزند علیمحمد در تاریخ ۱۳۲۱/۸/۱۵ در شهرضا در خانواده محقر متدین و مذهبی به دنیا آمد پدر و مادرش بضاعت چندانی نداشتند پس از گذشت شش ماه پدرش را از دست داد و سه فرزند یتیم تحت سرپرستی مادرش که تنها نان آور خانه بود زندگی میکردند پس از پنج سال مادرش را نیز از دست داد ، چون دیگر غیر از خدا به جایی امید نداشت از همان پنج سالگی به شاگردی گیوه دوزی مشغول شدو با مختصر دسترنج زندگی خود برادر و خواهرش را میگذراند. از سن ده سالگی که کمی قدرت بدنی پیدا کرد به کار کشاورزی پرداخت با معاف شدن از خدمت سربازی در شهرهای دیگر به کارگری پرداخت و با پس انداز مختصر خود خانه محقری ایجاد و ازدواج نمود در مدت شغل کارگری دو مرتبه از ناحیه کتف آسیب دید بطوری که عصب دست راستش ضعیف شده بود. با شروع انقلاب وی که درد و رنج را تاعمق جان درک کرده بود و آگاهی سیاسی و مذهبی خود را در بین هجرت های خود در شهرضا آموخته بود از اولین تظاهرات تا پیروزی انقلاب شرکت فعال داشت و با تشکیل کمیته های حفاظتی پیش از انقلاب به وسیله چوب و دیگر وسایل از محله خود نگهبانی میکرد و با تشکیل بسیج هر شب به نگهبانی و امور دیگر در بسیج می پرداخت شهید رحمانی از اوایل جنگ تحمیلی قصد رفتن به جبهه را داشت که در حین آموزش در واحد بسیج سپاه ستون مهره هایش آسیب دید و مدت دوماه در گچ بود با بهبود نسبی دوباره به آموزش رفت و عازم جبهه جنوب شد و پس از سه ماه جنگیدن به مرخصی آمد و پس از آن در عملیات تنگ چزابه شرکت و از ناحیه بازوی چپ مجروح گردید و با این که هنوز بهبود کامل نیافته بود در عملیات فتح المبین شرکت و در تاریخ ٦١/١/٤ حسین گونه جنگید و حسین گونه شهید شد. شهید در مدت کارگری با اینکه خسته بود شبها در کلاس سواد آموزی به مدت دو سال شرکت کرد و با این ترتیب در جلسات قرائت قرآن ودعا و مراسم سوگواری شرکت میکرد و در این مورد بیشتر از حد خود به مسایل اسلامی آشنا بود او که در زندگی طعم یتیم بودن را چشیده بود پدری مهربان و دلسوز برای فرزندان خود و افراد بی سرپرست بود.
وصیت نامه
وصیت نامه شهید سلیمان رحمانی
جناب آقای همامی شما سرپرست خانواده من هستید و اگر من نیامدم شما اختیار دارید که بچه های مرا به کسی بدهی که ایمان به خدا و اسلام داشته باشد و شما حق پدری به گردن من داری و امیدوارم که خدا شما را اجر دهد و من این همه کارها که شما برایم کردید قدردانی نکردم فقط و فقط خدا اجر شما راه بدهد و من می خواستم خیلی بنویسم ولی بلد نبودم .خداحافظ