جانباز شهید سردیار مهدیپور در تاریخ ۱۳۲۶ دیده به جهان گشود و از همان اول کودکی به دلیل نداشتن پدر مرد بودن را از کودکی تجربه کرد و با دستان کوچک با غیرتش کمک مادر بود تا کمک خرجی برای خانواده باشد و باری بر دوش مادرش نباشد تا مرد کوچک و محکم مادر مهربانش باشد کم توقعی قانع بودن صبوری با گذشت بودن و دلسوزی مهربانی قدردانی و تلاش برای معاش یا بزرگ شدن جثهاش یا او بزرگ میشد تا از او مردی بسازد که بتوان در شرایط سخت به او تکیه کرد تا اینکه روز موعود فرا رسید آری روز موعود همان روزی بود که ولی امر زمانش ندای هل من ناصر ینسرونی بر زبان جاری ساخت و این شهید بزرگوار چه فردی ولایت مدار و مطیع امر مولا بود
با داشتن همسر و سه فرزند و یک بچه در شکم همسرش این دعوت مولایش را لبیک گفت و خود را به میادین جبهه و جنگ رساند علی رغم اینکه از پذیرش سان به جهت دارا بودن سه فرزند در جبهههای حق علیه باطل امتناع میشد ولی امتنان یا بیان اینکه دفاع از کشور دفاع از ناموس و فرزندان همه ملت ایران است و وقتی همه در امنیت باشند و کشورم را من و دوستانم از تجاوز و بیگانگان نجات دهید فرزندان خود را نیز نجات دادهام به اصرار خودشان پا به عرصه جان در کف نهادن گذاشتند و غیرتمندانه شجاعانه عاشقانه در میدان جنگ حضور داشتند تا اینکه در شامگاه ۲۳/۹/۱۳۶۰ عملیات طریق القدس در منطقهای به نام بستان مجروح میشوند و تاپسی از صبح که برای جمع آوری مجروحین و شهدا میآیند به دلیل شدت مجروحیت و خونی که از ایشان رفته بود تصور بر این شد که به شهادت رسیدهاند موقع انتقال به بیمارستان و تحویل ایشان به سردخانه متوجه زنده بودن این بزرگوار شدند و جهت بستری انتقال میدهند و دچار ضایعه قطع نخاع میگردند تابهای آسمانش که شوق پرواز داشت بر زمین گذاشته نشود و سالهای سال بر روی ویلچر گذران عمر کرد و تحمل دردهایش را عاشقانه و بدون ابر شد رفتن و آسمانی شدنش وقتی تاریخ شهادتت با تاریخ مجروحیتت یکی میشود یعنی در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۳ دعوت حق را لبیک گفت و بال پروازش را گشود و به دوستان شهیدش پیوست باشد تا همه ما قدردان خون پاک شهیدان و رهرو راه آنان باشیم روحش شاد و یادش گرامی